من.ساده

دفتر خط خطیهای یک منِ ساده

بعد از تو جوری زندگی خواهم کرد
که ماه بعد از سپیده
و مترسک در پاییز...
و جوری خواهم مُرد
که پیله بعد از پروانه
و آدم برفی در فردا...
بعد از تو تمام شب های من آفتابگردانی میشود...

من.ساده

برای اطلاع از مطالب جدید، ایمیلتان را وارد نمایید:

(لطفا بعد از ثبت ایمیل، وارد ایمیل خود شده و فعالسازی را انجام دهید)

  • ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۷ شور
  • ۱۷ مهر ۰۲، ۲۳:۵۲ - خون بهای عشق :)

۰۱:۲۵۱۰
مهر

دیگر راهی نمانده دارم میرسم..

نمیدانم آنجا که تو ایستادی هم غروب هست یا نه، شاید تو هنوز در صبحی..

صبح.. همانجا که کنارم بودی...

بگذریم، دارم میرسم دیگر، من خیلی به غروب نزدیک شده ام،

افق را نگاه کن!

شاید سایه ام هنوز در تقلای تو دست درازی کرده سویت

تا رسیدن من به خود غروب همه تلاشش را خواهد کرد، خودش را تا میتواند خواهد کشاند سمت تو..

این خاصیت غروب نیست اما، خاصیت من هم نیست، تو همیشه خواستنی هستی...

من.ساده. 10 مهر 92

۰۱:۲۶۰۸
مهر

سرمای بدی خوردم

گلویم درد دارد،سرم سنگین شده، سینه ام عزمش را جزم کرده که راه نفسم بسته شود!

سرفه که میکنم صدای خس خس زنگ داری میدهد، صدای خورده شیشه...

یا شاید یخ خورد شده، قلبم از سرمای زمستان بوستان نگاهت یخ کرد و شکست..

نه ادالت کولد به کارم می آید نه آنتی هیستامین، نه خود پنی سیلین حکیم!

شکسته... گچ گرفتنی هم نیست، در جایی خواندم باید گل گرفت..

علی الحساب از آن نوشیدنی های داغ همیشگیت که آذوقه روزهای مبادای زمستانی م شده سر پا هستم

من.ساده. 8 مهر 92

۰۱:۱۹۳۱
شهریور

تابستان هم تمام شد! تابستان من و تمام مورچه هایی که فصل های خوبشان را آذوقه جمع میکنند برای فصل های سرد… برای روز مبادا..

به لانه که رسیدم آذوقه ها را کنج این سیاهی جمع میکنم، خاطراتم را

روزش همین فرداست..

بی تو هر روز من روز مباداست

من.ساده ۳۱ شهریور 92

۰۱:۱۸۲۲
شهریور

من هنوز همینجا مانده ام؛ زیر آوار!

اخبار جدید را نشنیده ای؟

امروز در حوالی سرزمین آرزوهایم زلزله آمد و خروار خروار سقف ریخت بر سر دلِ تنگی که آنجا منزل داشت

خسارات سیلِ دلتنگیهای قبلی اینقدر بود که ریشتر این حس عجیب تمام طبقات ساختمانم را با خاک یکسان کند

اما یادت که هست، این خستگی خستگی ناپذیر است!

میمانم، امداد و نجات هم نمیخواهم! فریادِ کمک روزه سکوتم را میشکند…

راستی یادم رفت نشانی ام را بگویم، فقط به تو میگویم:

اینجا باران می بارد…

من.ساده ۲۲ شهریور 

۰۱:۱۷۱۹
شهریور

دیشب خواب دیدم

تو نبودی باز..

تعریف کنم؟!

همه جا سیاه بود! همین!

رو میخواهد به کسی بگویم تو دیگر به خوابهایم نمی آیی، رویم نمیشود، میگویم خواب نمیبینم

باور کن! حالا همه میدانند من خیلی کم خواب میبینم

من.ساده ۱۹ شهریور92

۰۱:۱۶۱۳
شهریور

حواست هست؟

من در این بحر عمیق مدتیست دست از شنا کشیده ام

نه که دستم به شنا نمیرود، نه!

زخم قلاب جا باز کرده و من هراسان از رهایی شده ام

تو حواست نیست! من شکارت شده ام!

تو حواست نیست ولی کل کامم را زخم اگر چاک دهد، من نه آنم که دهان باز کنم

من به قلاب تو محتاجترم تا خود آب! بکشم در قایق..

شاعری میگوید که “ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد، در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد”…

شعرم آمد آخر… شیر اگر توبه کند آهو هراسان میشود، رقص نازک پای آهو در قمار عشق او بر شیر بود

من.ساده 13شهریور92

۰۱:۱۵۰۸
شهریور

همه دارند میپرسند، تو دیگر نپرس

اینقدر شیرین و مدهوشگر هست که اگر این شراب، سراب هم باشد نوشیدن دارد

اصلا گیرم سراب، چه کسی گفته نوشیدنی نیست؟

یک دریا مستی بزرگ که آن دور دورها پشت به غروب کرده… همین هم نوشیدن دارد، نپرس چه و چرا مینوشی

من.ساده 8شهریور92

۰۱:۱۴۰۳
شهریور

سراب عرق شرم زمین است برای مسافری که به دور دستهای آن دل بسته!

به سراب که مینگرم میفهمم من که هیچ نبوده ام، دورترها نور را هم شکسته اند!

اما نه!

هنوز نه...

انگار نگاه سرد از زمین گرم مسلح تر است

من.ساده 3شهریور92