من.ساده

دفتر خط خطیهای یک منِ ساده

بعد از تو جوری زندگی خواهم کرد
که ماه بعد از سپیده
و مترسک در پاییز...
و جوری خواهم مُرد
که پیله بعد از پروانه
و آدم برفی در فردا...
بعد از تو تمام شب های من آفتابگردانی میشود...

من.ساده

برای اطلاع از مطالب جدید، ایمیلتان را وارد نمایید:

(لطفا بعد از ثبت ایمیل، وارد ایمیل خود شده و فعالسازی را انجام دهید)

  • ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۷ شور
  • ۱۷ مهر ۰۲، ۲۳:۵۲ - خون بهای عشق :)

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

۲۰:۴۸۲۳
شهریور

بخت که با من نبود،

گفتم کاش با تو هم نباشد.

چون نمیدانستم چگونه شرح دهم،

بی تو بودن را،

برای روزگاری که با توست.

۰۱:۳۱۳۰
تیر

گاهی برای مسیری اینقدر سختی کشیده ای که فقط شنیدن یک خسته نباشید گرم می تواند آرامت کند. خوابت نمی برد تا این جمله را نشنوی. نه از هرکسی، از یک نفر که می فهمد. و چقدر می چسبد اگر آن یک نفر بلد راه باشد. 

چیز پیچیده ای نمی‌خواهم بگویم، بلدترین این راه را پیدا کرده ام، یا حداقل یکی از بلدترین ها را! نه از سر لجاجت می گویم نه از سر بی حوصلگی.

جاهایی را دویده ام که هر کسی بلد نبود، جاهایی را شب و روز، تنها تنها دویده ام. جاهایی که خیلی ها با چند قدم رسیدند را من ماجراجو از میان مازها رفته ام. این خستگی و نرسیدن من انتخاب خودم بود. پس گوینده ی این جمله آرامش بخشِ خستگی در کن را هم خودم انتخاب می کنم. بلد تر از ملک الموت بر این راه زندگی؟ 

از بی کسی نمی گویم، دیده ام آدمهایی را که چون کسی را ندارند و خواب لازمند منتظرش شده اند.

ملک الموت جان! بلدِ جان! من انتخاب کرده ام و منتظرت شده ام. 

انتظار جالبیست

می آیی و می گویی خسته نباشید، و من اینقدر منتظرت بوده ام که خشم و عقوبت و عذاب و آتش و هزار زهرمار کننده دیگر این خواب را در چشمانت نمی بینم

می آیی و می گویی و من فقط می خوابم.. 

۰۰:۰۹۲۴
مهر
لذت زاید الوصفی هست در آخرین لقمه غذای کسی که نان و پیاز و سبزی و کبابش را تا آخر خوب مدیریت کرده. اولی ها را با نان زیاد برداشته؛ فقط برای هدف کوتاه مدت سیر شدن. و ذخایری از کباب و سبزی باقی گذاشته برای لذت اساسی لقمه پرملات آخر. مزه لقمه آخر از این جهت که زیر زبان باقی می ماند خیلی مهم است. شما هم با این نکته موقع خوردن مغز بادام آشنا شده اید؛ وقتی مغز آخری که اتفاقا ترگل ورگل تر از بقیه بود و کف دستتان بعنوان سوگلی نگهش داشته بودید از بد حادثه تو زرد از آب در می آید و کل مشت مغز بادام را زهر مارتان می کند.
القصه؛ عاقبت بخیری چیز خوبیست!
عمر طبیعی آدمیزاد به این شکل است که اگر هم خوب مدیریت شود شاید نهایتا آخرش مغز بادام تلخ نصیبمان نشود. اما متاسفانه کشش لقمه چرب پرملات کباب را ندارد.
این است که بعضی ها شهید می شوند..
۰۱:۲۵۰۹
تیر

از بهشت بیرون پریده ایم

و اینقدر دست و پا میزنیم تا بمیریم

برای ماهی ها هم خنده دار است!

ما قسمت بالا و پایین پریدن بیرون از تُنگ را زندگی نامیده ایم..

۱۹:۱۱۲۵
بهمن

جان داده ترین

جان داده ترین زنده دنیاست

باور نکنی!

زندگی این منِ بی تو...

۲۳:۲۴۲۹
مهر

زندگی سخت مثل روز پرکار است

وقت خواب سرت را میگذاری و میگویی آخیش... و ...

خدا نکند به غلت شبانه و خواب نرفتن از فرط آسانیِ روز دچار شویم آخر عمرمان!


#منبرنوشت :)