من.ساده

دفتر خط خطیهای یک منِ ساده

بعد از تو جوری زندگی خواهم کرد
که ماه بعد از سپیده
و مترسک در پاییز...
و جوری خواهم مُرد
که پیله بعد از پروانه
و آدم برفی در فردا...
بعد از تو تمام شب های من آفتابگردانی میشود...

من.ساده

برای اطلاع از مطالب جدید، ایمیلتان را وارد نمایید:

(لطفا بعد از ثبت ایمیل، وارد ایمیل خود شده و فعالسازی را انجام دهید)

  • ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۷ شور
  • ۱۷ مهر ۰۲، ۲۳:۵۲ - خون بهای عشق :)

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادر» ثبت شده است

۰۰:۰۰۲۳
آذر

نگاه کن
چه زود بزرگ شدی،
و من چه زود پیر شدم
چقدر دلم برای کودکیهایت تنگ شده
و دل آغوشم برای آرامشت
و دل چشمانم برای تماشای اولین یوما گفتنت
آه پسر غزه
آه از بمب
چه زود شهید شدی..

۱۷:۰۹۲۱
فروردين

مادر

خیلی خسته شده بود
خوابیده
نشسته ای بالای سرش
میخواهی نیم ساعت دیگر هم تماشایش کنی
از پشت پلکهایش تمام خوابش را ببینی
خودت را ببینی!
وسط نگرانیهای پشت پلکهایی که حالا دیگر چین و چروک دارد..
بعد خم شوی و پایش را ببوسی
دستت را به پایش بکشی، بعد به صورتت،
جنسش را بفهمی
و با من هم عقیده شوی که:
خدا مادر را آفرید
تا درباریانش فرشته بودن را بیاموزند!

۲۱:۴۸۲۳
مرداد

با تجربه تر ها خوب میدانند

زودگذرترین نعمت دنیا

عمر مادر است...

تو چند پیراهن دیگر میخواهی پاره کنی تا بفهمی؟!