من.ساده

دفتر خط خطیهای یک منِ ساده

بعد از تو جوری زندگی خواهم کرد
که ماه بعد از سپیده
و مترسک در پاییز...
و جوری خواهم مُرد
که پیله بعد از پروانه
و آدم برفی در فردا...
بعد از تو تمام شب های من آفتابگردانی میشود...

من.ساده

برای اطلاع از مطالب جدید، ایمیلتان را وارد نمایید:

(لطفا بعد از ثبت ایمیل، وارد ایمیل خود شده و فعالسازی را انجام دهید)

  • ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۷ شور
  • ۱۷ مهر ۰۲، ۲۳:۵۲ - خون بهای عشق :)

۰۱:۱۴۳۱
مرداد

دانه درشت بارم نکن

نفر نفر گلبولهای قرمز خونی که در رگهایم اساس زندگیم را نگه میدارد روزی چندبار می آیند و در قلبی که هوای تو دارد نفس تازه میکنند!

حق دارم بگویم نسیان و پشت سرش خیانت وصله ناجور است بر این تن!

من.ساده 31مرداد 92

۰۱:۱۳۲۲
مرداد

نگاه نگاه نگاه، هرچند میشنوم قدمهایی را که دور میشوند

سکوت سکوت سکوت، هرچند میبینم هنوز اینجا چراغی روشن است

من قلبی را به دورکاری واداشته ام که حاضر به استعفا نشد..

من.ساده 29مرداد92

۰۱:۱۱۲۲
مرداد

حساب شده بود اینکه هرچقدر پول بدهی آشت میدهند،

کم بودم که کم دارمت الان...

من.ساده 22 مرداد 92

۰۱:۱۰۱۱
مرداد

حرفی ندارم

حرفی نداری

نه من سکوت کرده ام نه تو،

حرفهایمان سکوت کرده اند تا سکوتهایمان حرف بزنند

من.ساده 11 مرداد 92

۰۱:۰۹۰۳
مرداد

سفر که میروی به قرآن در سینی نیازی نیست، و نه به کاسه آب پر از گلبرگ،

کاسه چشمان من کافیست، جاده ها را خیس میکنم پشت قدمهایت تا رفتنت شگون داشته باشد و زود برگردی

چار قل از لبم نمیرود، سلا مت باشی و شاد آن روز که می آیی

آن روز که دیر مباد!

من همه ابرها را به آیت الکرسی میسایم تا قرآن باشند بر سرت

چه پیامک قشنگی است: دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت، کی شود پیش قدمهای تو اسفند شوم...

سفرت بخیر...

من.ساده 3 مرداد 92

۰۱:۰۹۲۷
تیر

ساعت کوکی کوچک خیلی چشم انتظار رمضان بود تا چشمانت را به سحر باز کند

بچه تر از آن بود که احساس بزرگی مثل انتظار چشمانت در قلبش جای بگیرد...

راه رفتن را هم تازه آموخته بود طفلک

پاهای کوچکش را کرده بود در کفشهای پاشنه دار، قدم میزد

تق تق تق

(نگاهم کن دیگر)

...

با توام! کوکم نمیکنی؟

نگفتی این صدا با تیک تیک فرق دارد؟

اما

خوابیدی، بی آنکه منتظر زنگش باشی

او هم خوابید، پاهایش دیگر جان نداشت، دلش را نمیدانم اما

شاید هم خودش را به خواب زد تا حالا تو سحر بیدارش کنی

دارد انتظار را یاد میگیرد از بی محلی تو

من.ساده 27 تیر 92

۰۱:۰۷۲۴
تیر

دلم تنگ شده! میدانی اصلا؟

خسته از خم کردن ها و شکستنهای روزگار،

میگذرم

اما میمانم...

شاید روزی رسید که مرهم شدی

یا لااقل چسب زخمی

خسته منتظر میمانم...

اما مطمئن باش این خستگی، خستگی ناپذیر است...

من.ساده.24 تیر92