بیچاره من، به باد اعتماد کرده بودم..
دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۲۹ ق.ظ
تلاش میکردم بیهوده نباشد این خیال،
اما چه میشد کرد وقتی مثل مردگان دیگر دستم از دنیایت کوتاه شده بود...!
هرچند سرد و یخ زده، حدیث نیاز دلم را بزبانم رساندم،
و به باد سپردم
پیغام دوستت دارم را!
ناگهان
ابر ماه را درآغوش کشید!!
آسمان روگرفت و قرمزشد!!
وسعت دل کوچک گنجشک را هوای ماده اش پرکرد و گنجشک به خانه برگشت!!
چترها برسرمعشوقکان خیابان بازشد!!
باران بارید..
بوی کاهگل بلند شد و کوچه ها هم عاشق شدند!!
اما تو...
..
بیچاره من،
به باد اعتماد کرده بودم..!
من.ساده 23 دی 92
۹۲/۱۰/۲۳