من.ساده

دفتر خط خطیهای یک منِ ساده

بعد از تو جوری زندگی خواهم کرد
که ماه بعد از سپیده
و مترسک در پاییز...
و جوری خواهم مُرد
که پیله بعد از پروانه
و آدم برفی در فردا...
بعد از تو تمام شب های من آفتابگردانی میشود...

من.ساده

برای اطلاع از مطالب جدید، ایمیلتان را وارد نمایید:

(لطفا بعد از ثبت ایمیل، وارد ایمیل خود شده و فعالسازی را انجام دهید)

  • ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۷ شور
  • ۱۷ مهر ۰۲، ۲۳:۵۲ - خون بهای عشق :)

۸۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «من.ساده» ثبت شده است

۰۱:۳۱۳۰
تیر

گاهی برای مسیری اینقدر سختی کشیده ای که فقط شنیدن یک خسته نباشید گرم می تواند آرامت کند. خوابت نمی برد تا این جمله را نشنوی. نه از هرکسی، از یک نفر که می فهمد. و چقدر می چسبد اگر آن یک نفر بلد راه باشد. 

چیز پیچیده ای نمی‌خواهم بگویم، بلدترین این راه را پیدا کرده ام، یا حداقل یکی از بلدترین ها را! نه از سر لجاجت می گویم نه از سر بی حوصلگی.

جاهایی را دویده ام که هر کسی بلد نبود، جاهایی را شب و روز، تنها تنها دویده ام. جاهایی که خیلی ها با چند قدم رسیدند را من ماجراجو از میان مازها رفته ام. این خستگی و نرسیدن من انتخاب خودم بود. پس گوینده ی این جمله آرامش بخشِ خستگی در کن را هم خودم انتخاب می کنم. بلد تر از ملک الموت بر این راه زندگی؟ 

از بی کسی نمی گویم، دیده ام آدمهایی را که چون کسی را ندارند و خواب لازمند منتظرش شده اند.

ملک الموت جان! بلدِ جان! من انتخاب کرده ام و منتظرت شده ام. 

انتظار جالبیست

می آیی و می گویی خسته نباشید، و من اینقدر منتظرت بوده ام که خشم و عقوبت و عذاب و آتش و هزار زهرمار کننده دیگر این خواب را در چشمانت نمی بینم

می آیی و می گویی و من فقط می خوابم.. 

۰۰:۰۸۲۴
تیر

شهرت آدم

نقطه مقابل خیالهای شبانه اوست

شب که میشود

مومن به گناهانش می اندیشد

راستگو به دروغهایش،

بی باک، به واهمه هایش


اما من هنوز به تو.. 

پس

مرا شهره شهر نکن!

۰۹:۱۲۲۱
تیر

تو را از غم من سهم است

و مرا سهم از تو؛

غم


 پ.ن : شاعر (هرچند نـ)میگوید: هر دو غمگینیم، اما این کجا و آن کجا
۱۴:۴۸۲۸
ارديبهشت

و تو آن ماجرایی،
که برای تماشای آمدنش می خوابم
و وقتی بیاید،
از ترس خواب بودنش بیدار می مانم

آن ماجرایی،
که دیر می کند؛
و دیرش نمی شود..

۰۱:۰۷۰۷
ارديبهشت

من حتی المقدور، کما فی السابق تو ام!
نه آنجا که عوام الناس "ما سَعیٰ" می خوانند؛
نه آنجا که بیشتر اگر بخواهی "لیس للانسان" من باشد؛
که مثلا حد مقدور شهید جان اوست و سعیِ عوام توسل به شهید!
مرا کما فی السابق، لیس للانسان عوام بخواه..

۲۳:۱۳۱۸
اسفند

نامش دل تنگی است
اما اقیانوسی است که هر طرف می روی نمی رسی
خاطرات هم فقط تکه چوبی می شود زیر سینه ات
تکه چوب قطب نما دارد؟
همه چیز در گذر است و تو گمی میان این همه چیز که موجند و در گذر

نامش دل تنگی است
اما چیزی بر تو تنگ نشده،
نه آب را می پایی
نه ساحل را
نه تکه چوب را
تو فقط می خواهی بدانی او هم موج شده؟
کاش شده باشد؟ کاش نشده باشد؟

من گم شده ام؛
صدایم را می شنوی حضرت فانوس دریایی..؟
۰۰:۰۲۱۵
اسفند

دور نمیشوم
حتی اگر دیگر صدای قدمهایم را نشنوی
من همین نزدیکی
دارم دور خیال تو قدم میزنم
بیصدا
بیصداتر
و بیصداتر..

۱۳:۵۹۱۸
آذر

خدا زخم را آفرید
چون عقل افاقه نکرده بود
و جای زخم را آفرید
چون زخم از یاد رفته بود
و پیش از این عشق را آفرید
چون باید میفهماند، جای زخم
عقلِ ماندگار است..