برای اطلاع از مطالب جدید، ایمیلتان را وارد نمایید:
(لطفا بعد از ثبت ایمیل، وارد ایمیل خود شده و فعالسازی را انجام دهید)
دورترها صدای فریاد،
پژواک زجر نیست،
که دخترم کشید
روز مرگ بی صدای مادرش
میان واق واق بمب!
دورترها انعکاس نور و آب،
اشک نیست
که دل بریده از دو چشم من
برای لخته های خون صورت یتیم دخترم..
صدا، صدای مرگ زوزه ها و پارس های جاهلانه هاست،
که خنجرم به دادشان رسیده است!
و انعکاس، سراب شور احمقانه ایست، توی مغز خشک تو
با توام ریاض!
تویی که اصل یک نجاستی،
به سینه لباسهای عاشقانه حجاز!
دریغ،
مجال گردش شغال نیست خاک من!
دریغ، خاک من یمن...
به گوش! خانواده سگان "حرب سادس" عرب!
به گوش! شقشقیه ایست، که زود از نجابتم به کام میشود:
من یمانی ام، شیعه علی (ع)،
خیر خلق رب، ابوالعجب!
وقت پاکی زمین، زمان مرگ توست،
لحظه ای که صبر خنجرم تمام میشود...
گمان کنم ستاره ای که محو روی ماه شد
دلش پر از شراره های آه شد
دلش گرفت از نگاه و چشمک ستاره ها
به انعکاس آفتاب صبح از درون چاله ها
گمان کنم ستاره سوخت در مدار دور مانده از مدار ماهواره ها
از اینکه عشق اشتباه آخر است و بعد از آن مدار زندگی تمام میشود به ناله ها
ستاره رفت پا به پای ماه روی سطح برکه ها
صدف، صدف، کناره ها...
ستاره رفت تا تباه شد
درست مثل شاپرک که روی شمع،
ستاره غرق ماه شد
به چشم بی سلاح من ستاره مثل آسمان سیاه شد
گمان کنم ستاره هم دچار اشتباه شد...
خیلی خسته شده بود
خوابیده
نشسته ای بالای سرش
میخواهی نیم ساعت دیگر هم تماشایش کنی
از پشت پلکهایش تمام خوابش را ببینی
خودت را ببینی!
وسط نگرانیهای پشت پلکهایی که حالا دیگر چین و چروک دارد..
بعد خم شوی و پایش را ببوسی
دستت را به پایش بکشی، بعد به صورتت،
جنسش را بفهمی
و با من هم عقیده شوی که:
خدا مادر را آفرید
تا درباریانش فرشته بودن را بیاموزند!